در پاییز سال هزار و سیصد و هفتاد وهفت محمد مختاری و محمدجعفر پوینده از اعضای فعال کانون نویسندگان ایران و از مسئولان برگزاری مجمع عمومی کانون، در خیابانهای تهران ربوده شدند و به قتل رسیدند. گرچه وزارت اطلاعاتِ وقت، به صورت رسمی مسئولیت قتلها را پذیرفت اما آن را کار «گروهی از ماموران خودسر» دانست و در نهایت تنها چند تن از عاملان رده پایین آن جنایات هولناک در دادگاهی فرمایشی و یک سویه، محاکمه شدند. در حالی که یکی از وکیلهای پرونده، ناصر زرافشان، حقوقدان و عضو کانون نویسندگان ایران به دلیل پیگیری قتلها، به مدت پنج سال به زندان افتاد.
کشتن نویسندگان و فعالان سیاسی و مدنی به روشهای مختلف به ویژه در آن چند سال پیوسته در دستور کار نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بوده و بارها اجرا شده است. از جمله به قتل رساندن احمد میرعلایی و غفار حسینی، از دیگر اعضای کانون نویسندگان ایران. آنها را کشتند تا هراسی در دل دیگر نویسندگان و اندیشمندان بیاندازند اما صدای زنان و مردان آزاده از هر سو بلند و بلندتر شد. در این سالها اگر چه هر روز بر تعداد مردم آگاه و معترض که به دادخواهی و حقطلبی برخاستهاند افزوده شده، حاکمیت نیز بیش از پیش به سانسور و سرکوب ادامه داده است؛ توهین و تهمت در روزنامهها و نشریات حکومتی و رادیو و تلویزیون و ورود به حریم خصوصی، پروندهسازی، زندان، تهدید و تبعید نویسندگان شیوهی همیشگی حامیان تکصدایی برای بقای خود و سرکوب مخالفان بوده است.
اکنون که بیش از دو دهه از آن قتلهای تبهکارانه میگذرد کانون نویسندگان ایران و مردم آزادیخواه لحظهای حتی دست از دادخواهی نکشیدهاند. آنچه در این مسیر توانمان بخشیده و چراغ راهمان بوده ایستادگی انسانهایی آزاداندیش مانند مختاری و پوینده است که چه در نوشتههایشان و چه در فعالیتهای جمعی هرگز در برابر نیروی تباهی و سیاهی سر خَم نکردند.