فاطمه سپهری همسر شهید و یکی از امضاکنندههای بیانیه موسوم به بیانیه ۱۴ امضا بود که خواستار «استعفای خامنهای»، «گذار از جمهوری اسلامی» و «تغییر بنیادین قانون اساسی» است
«فاطمه سپهری»، فعال سیاسی و از امضاکنندگان «بیانیه ۱۴ امضا»، اخیرا در یکی از ساختمانهای وزارت اطلاعات مشهد مورد بازجویی قرار گرفته است.
روز چهارشنبه گذشته، بیستوششم شهریور ماه ۱۳۹۹، زمانی که «محمدحسین سپهری»، زندانی سیاسی و از امضاکنندگان بیانیه چهارده امضا، از زندان وکیلآباد مشهد در حال گفتوگوی تلفنی با خواهرش «فاطمه سپهری» بود، مکالمه بین آن دو قطع شد و بعد از آن به مدت چهار روز از این زندانی سیاسی اطلاعی در دست نبود، تا این که او تماس میگیرد و از خواهرش میخواهد تا به یکی از ساختمانهای وزارت اطلاعات مشهد برود تا با او دیدار کند. فاطمه سپهری در ساختمان مذکور برادرش را ملاقات میکند، اما خودش هم در همانجا چند ساعتی مورد بازجویی و سوال و جواب قرار میگیرد. بهانه این بازجویی کمک به خانواده یکی از زندانیان سیاسی بوده است.
فاطمه سپهری در مورد جزئیات آنچه در طول این هفته بر برادرش و خانواده او رفته، به تفصیل با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است.
***
فاطمه سپهری همسر شهید و یکی از امضاکنندههای بیانیه موسوم به بیانیه ۱۴ امضا بود که خواستار «استعفای خامنهای»، «گذار از جمهوری اسلامی» و «تغییر بنیادین قانون اساسی» است.
او و سایر امضاکنندگان این بیانیه در مدت کوتاهی پس از انتشار آن، بازداشت و زندانی شدند.
آنها در متن بیانیه از مردم خواسته بودند، با کنار گذاشتن تمایلات مصلحتجویانه، پای به میدان بگذارند، چرا که تاریخ چهلساله گذشته نشان داده است که جمهوری اسلامی هیچ عزمی برای پاسخگویی به مردم ندارد و هر روزه به کجرویهایش اصرار میورزد.
فاطمه سپهری روز بیستم مرداد ماه ۱۳۹۸به همراه برادرش محمدحسین بازداشت و مدت نه ماه در زندان وکیلآباد مشهد نگهداری و پس از آن مشمول عفو شد.
این فعال سیاسی به محض آزادی، با انتشار ویدیویی خطاب به مردم گفت که از خواستههایش کوتاه نمیآید، سکوت نمیکند و به مسیری که انتخاب کرده، پایبند است.
فاطمه سپهری را پیش از آزادی با پابند به شعبه ۱۴۹ دادگاه مشهد منتقل میکنند و به اتهام «توهین به مقدسات و نشر اکاذیب، به قصد بر هم زدن نظم عمومی» مورد بازخواست قرار میدهند و در انتهای دادگاه به او میگویند، از آنجایی که نمیخواهیم همسر یک شهید بیش از این در زندان بماند، میخواهیم شما را عفو کنیم.
او برای ایرانوایر توضیح میدهد که در جریان آخرین دادگاه، برای کلیه امضاکنندگان بیانیه چهارده، حکم چند سال حبس تعلیقی و دو نوبت شلاق تعلیقی صادر شده است تا اهرم سکوتشان باشد:
«گفتند اگر شما مرتکب هر جرمی بشوید، حتی اگر به خاطر تصادف رانندگی به زندان بیفتید، باید حبس تعلیقیتان را بکشید. وقتی اولین نوبت شلاق را خواندند و گفتند ۸۴ ضربه، من دیگر به هم ریختم و گفتم دستور بدهید بیایند همین الآن همه این شلاقها را یکجا بزنند، چون من سکوت نخواهم کرد. من در جریان زندان، اطلاعات، بازجویی، بازپرسی و دادگاه سکوت نکردم. اگر به این بهانه میخواهید مرا ساکت نگه دارید، بهتر است همان داخل زندان نگه دارید.»
فاطمه سپهری در مورد آنچه در طول هفته گذشته رخ داده است، به ایرانوایر میگوید: «برادرم از مدتها پیش درخواست کرده بود برای روند درمان بیماری عروق گردن به یک مرکز درمانی بیرون زندان منتقل شود. بگذریم که ما را هی بردند و آوردند و اذیت کردند تا در نهایت قرار شد برای درمان به “بیمارستان قائم” منتقل بشود. همان روز ما به بیمارستان قائم مراجعه کردیم، اما گفتند چنین کسی را اینجا نیاوردهاند. در نهایت حدود ساعت دو ظهر بود که محمد از زندان زنگ زد و داشت برای من توضیح میداد که او را به جای بیمارستان قائم به “بیمارستان علوی” بردهاند که حین گفتوگو، مکالمه ما قطع شد.»
خانم سپهری چند روز بعد متوجه میشود که مکالمه تلفنی آنها به علت درگیری مسئول حفاظت زندان با برادرش محمد قطع شده است: «محمد گفت در حال حرف زدن با من بوده که آقای “تقوایی”، مسئول حفاظت زندان مکالمه را قطع میکند و شروع میکند به فحاشی. برادرم هم در پاسخ به فحاشی او میگوید همه اینها که گفتید خودتان هستید. هیئتامنای داخل زندان به این بهانه که به مسئول حفاظت توهین شده است، ماجرا را صورتجلسه میکنند و او را برای تنبیه به بند ۱۰۲ که محل نگهداری مجرمان خطرناک است، میفرستند. حالا به مجرمان آنجا چه قولی داده بودند که مثلا به شما اجازه تلفن یا مرخصی میدهیم که به محض ورود محمد به داخل، او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند.»
فاطمه سپهری در پاسخ به این سوال که بهانه ضرب و شتم آقای سپهری چه بوده است، میگوید: «برادرم میگفت به محض این که رسیدم، بیهیچ بهانه و درگیری یا مشاجرهای ده زندانی هجوم آوردند و شروع کردند به زدن. انگار آماده درگیری بودهاند و آنقدر او را کتک زده بودند که بیهوش میشود و توی بهداری زندان به هوش میآید.»
خانواده سپهری از این درگیری و شرایط محمدحسین بیخبر بوده است تا این که او بعد از چهار روز با خواهرش تماس میگیرد که به فلان ساختمان اداره اطلاعات بیایید تا همدیگر را ببینند.
خانم سپهری به آدرس مورد نظر در خیابان شهید قانع مشهد مراجعه میکند و بعد از ملاقات با برادرش در همان ساختمان، برای چند ساعتی مورد سوال و جواب و بازجویی قرار میگیرد:
«گفته بودند به ساختمانی در خیابان شهید قانع مراجعه کنم، بیش از نیم ساعت در کوچه منتظر ماندیم و بالاخره من و برادر دیگرم حسین به زیرزمین ساختمان هدایت شدیم. آنجا محمد به همراه مامور دیگری که بازجو بود و تا انتهای ملاقات ما را ترک نکرد، حضور داشتند. گویا همان لحظه آقای “جعفری یزدی” هم طبقه بالا و برای دیدار با خانوادهاش آمده بود. درخواست کردم اگر امکان دارد آقای جعفری را هم برای دقایقی ببینم و احوالی از ایشان بپرسم که گفتند اجازه ندارید. زیرزمین را ترک کنید. بعد از تمام شدن ملاقات آقای جعفری ما را به همراه همان آقای بازجو به طبقه بالا منتقل کردند و شش برگه گذاشتند جلوی رویم که بخوانم و امضا کنم.»
کمال جعفری یزدی از فعالان سیاسی و یکی دیگر از امضاکنندگان بیانیه ۱۴ امضا است.
فاطمه سپهری میگوید در همانجا به خاطر کمک به همسر یک زندانی به نام «حبیب پیرمحمدی» مورد بازخواست قرار میگیرد:
«چندی بعد از آزادی، برادرم از زندان تماس گرفت و سفارش خانواده یک زندانی به نام “حبیب پیرمحمدی” را کرد که اهل تربت جام بود و اسفند ماه سال ۱۳۹۶ در محل کارش در یک چاپخانه دستگیر شده بود. برادرم گفت چنین شخصی در زندان در حال [سپری کردن] حبس است. همسرش افغانستانی و دارای یک فرزند خردسال است و کس و کاری در ایران ندارد. او گفت اگر احیانا با شما تماس گرفت، جهت رفع گرفتاری دریغ نکنید. طولی نکشید که خانم این زندانی چند باری با من تماس گرفتند و نگران بودند. من حقیقتا چندان مداخلهای نکردم تا این که از من درخواست کمک مالی کردند. من گفتم در شرایط کمک مالی نیستم و تنها محل درآمدم همان حقوق مختصر “بنیاد شهید” است و اگر قادر به کمک بودم، به برادرم کمک میکردم که هم قبل از زندان انفصال خدمت گرفته و هم مستاجر است و دو بچه دارد.»
به گفته خانم فاطمه سپهری، چندی بعد همسر یک زندانی دیگر به کمک خانواده حبیب پیرمحمدی شتافت و چون اداره اطلاعات تلفن آنها را رصد میکردند، خانم پیرمحمدی مدتی بعد احضار شد و مورد پرسش و پاسخ قرار گرفت که از چه محلی کمک مالی دریافت کرده است:
«برگهای گذاشتنند جلوی من که شما به این خانواده پول دادهاید و خانه آنها رفت و آمد کردهاید و این حرفها. از آنجایی که من از بیان واقعیت واهمهای ندارم توضیح دادم که خودم در شرایط کمک نبودهام، اما همسر ایشان را به دوستانی معرفی کردهام که شاید بتوانند از جیب خودشان گره یک آدم گرفتار را رفع کنند و دیگر در جریان ماجراهای بعدش نیستم.»
آنها از فاطمه سپهری میخواهند متن صفحات را امضا کند، اما او پاسخ می دهد که آنها میتوانند حسابهای بانکیاش را بازبینی کنند:
«همان جا زنگ زدند به خانم پیرمحمدی، گوشی را دادند به من. گفتم خانم پیرمحمدی من به شما پولی دادهام؟ گفت نه. گفتم پس چرا این طور نوشتهای؟ من و من کرد و مشخص شد تحت فشار بوده است. در نهایت گوشی را دادم به آقایان اطلاعاتی. بعد هم گفتم آقای محترم یک نفر دوست دارد از جیب خودش به فرد گرفتاری که همسرش زندانی است کمک کند. اما شما که کل دارایی این مملکت را خرج “سیدحسن نصرالله” میکنید و او هم میآید جلوی تلویزیون مینشنید و زل میزند توی صفحه و میگوید هم غذایمان را میدهند، هم اسلحهمان را میدهند، شما برای آن چه توضیحی دارید؟»
فاطمه سپهری بسیار نگران وضعیت برادرش در بند ۱۰۲ است. او میگوید تا زمان حصول نتیجه به هر جا که لازم باشد مراجعه میکند و کوتاه نمیآید:
«امروز به دیدار معاون دادستان، آقای “طباطبایی” رفتم. گفت به من ربطی ندارد و برو پیش دادستان. رفتم ساختمان قدوسی که محل استقرار دادستان است. گفتم برادرم را به بند ۱۰۲ فرستادهاید و ما نگرانیم چون این بند جای نگهداری مجرمان خطرناک است. دادستان گفتند تقاضا بنویسید برای جابهجایی. بعد که تقاضایم را تحویل دادم، پایین نامه را پاراف کرد و گذاشت کنار و گفت خودمان پیگیری میکنیم. وقتی میخواستم اتاق دادستان را ترک کنم، به او گفتم من نگران جان برادرم هستم. آقای “علیرضا شیرمحمدعلی” را با انتقال به بند مجرمان خطرناک از بین بردید، مراقب باشید که چنین فکرهایی در مورد برادرم به سرتان نزند.»
«علیرضا شیرمحمدعلی» زندانی جوانی بود که به اتهام «توهین به مقدسات» و «توهین به رهبری» در فضای مجازی، در تیر ماه سال ۱۳۹۷ بازداشت شده بود و در بند مجرمان خطرناک و اشرار «زندان فشافویه تهران» نگهداری میشد. او بارها در اعتراض به رعایت نشدن اصل تفکیک جرایم دست به اعتصاب غذا زد، اما در نهایت روز بیستم خرداد ماه سال ۱۳۹۸ به دست دو زندانی شرور با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید. حالا فاطمه سپهری میترسد مشابه آنچه بر سر علیرضا شیرمحمدعلی آمد، دامان برادرش را بگیرد. او میگوید: «نگران جان برادرم هستم.»