کارون و حمید حاجی‌زاده
کارون و حمید حاجی‌زاده
پرستو فروهر، هنرمند مقیم آلمان و فرزند پروانه و داریوش فروهر، این سالگرد را مجالی یافته است برای گفت‌و‌گو و تبادل نظر درباره‌ این تجربه‌ ۲۰‌ ساله. او در بازبینی راه طی ‌شده پرسش‌هایی را در برابر خود یافته و آنها را با کسانی که از منظر تجربه‌ او در این مسیر نقشی اساسی داشته‌اند به گفت‌و‌گو گذاشته؛ با این امید که این بررسی نقادانه فراتر از این مجموعه مورد توجه و گفت‌و‌گو قرار گیرد و دیگران را نیز به تأمل و مشارکت برانگیزد.
پرسش‌های مطرح شده از سوی پرستو فروهر را در اینجا بخوانید: ۲۰‌سال پس از قتل‌های سیاسی آذر ۱۳۷۷: فراخوانی برای بازخوانی راه طی‌ شده
فرخنده حاجی‌زاده، نویسنده، شاعر و ناشر و خواهر حمید حاجی‌زاده، به برخی از سوال‌های پرستو فروهر پاسخ داده است.
از میان سوال‌ها:
  • پرستو فروهر- پس از ارجاع پرونده به دادگاه، ما شرکت در آن را تحریم کردیم؛ با این استدلال که مهر تأیید بر یک روند غیرعادلانه و ناشفاف نباید بزنیم، و این چیزی بود که دادگاه به وضوح قصد تحمیل آن را به ما داشت. در نگاه به گذشته، این تصمیم را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا عدم شرکت در دادگاه در روند دادخواهی حرکت درستی بود؟ یا شرکت در دادگاه می‌توانست امکاناتی برای پیشبرد دادخواهی به روی ما بگشاید که از آن استفاده نکردیم؟
فرخنده حاجی‌زاده- شرکت در کدام دادگاه؟ حضور در دادگاه‌های فرمایشی جز فرسایش روان حاصلی نمی‌توانست داشته باشد. باید به وجدان بیدار دادخواهان جهان رجوع کرد.
  • در همان هنگام ما به کمیسیون اصل ۹۰ مجلس ششم در مورد عدم رسیدگی صحیح دستگاه قضایی به پرونده شکایت کردیم، اما هیچ‌گاه پاسخی از سوی این نهاد دریافت نکردیم. حتی نتیجه‌ی تحقیق این کمیسیون در پایان آن دوره‌ی مجلس به ما اعلام نشد. آیا از این مجرا امکان پیگیری بیشتری وجود داشت و آیا در این حوزه می‌توانستیم تلاشی بکنیم که نکردیم؟
– کمیسیون اصل ۹۰ ادامه همان دادگاه بود و طبعا ادامه‌ی همان روند.
  • آیا تلاش برای تجدید دادرسی در دستگاه قضایی یا پیگیری شکایت در کمیسیون اصل نود مجلس را اقدام مثبتی می‌دانید؟ تلاش‌های ما را برای پیشبرد دادخواهی پس از مختومه شدن پرونده در ایران می‌شود این‌گونه دسته‌بندی کرد: تقاضای تحقیق و بررسی از سوی خانواده‌های قربانیان از «کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل» و «کمیساریای عالی در مورد اعدام‌های فراقانونی». یادآوری قتل‌های سیاسی و پافشاری بر برگزاری مراسم سالگرد. تلاش‌ها در تعمیق گفتمان دادخواهی. شناساندن قربانیان قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷ به افکار عمومی که تنها در سطح محدودی ممکن شد. به نظر شما چه کارهای دیگری ممکن بود؟
– هرکدام از این راه‌ها می‌توانست و می‌تواند نقش موثری داشته باشد. همچنین راه‌هایی که آینده خود به خود پیش روی ما خواهد گذاشت.
  • اعتراض‌های بین‌المللی به قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷ در ابتدا گستره‌‌ای وسیع یافت؛ برای نمونه بیانیه پارلمان اروپا و نهادهای حقوق بشری سازمان ملل، اعتراض‌های رسمی دولت‌های غربی، بسیج نهادهای مدافع حقوق بشر و انعکاس گسترده قتل‌ها و اعتراض‌های پی‌آمدشان در رسانه‌های کشورهای گوناگون. این حجم از فشار بین‌المللی اما در پی واکنش رئیس‌جمهور اسلامی محمد خاتمی، که با محکوم کردن قتل‌ها قول پیگیری داد و وزارت اطلاعات را وادار به اعتراف به دست داشتن در قتل‌ها کرد، دیری نپایید. می‌توان گفت که به‌طور کلی حمایت گسترده‌ی جهانی از دولت «اصلاح‌طلب» سبب چشم‌پوشی بر سستی‌ها و کج‌روی‌های آن شد، و به این بهانه که نباید دولت خاتمی را تضعیف کرد، از فشار برای پاسخگو کردن آن خودداری شد. در چنین شرایطی دادخواهی قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷ از ضرورت افتاد و حتی گاه کرداری انحرافی قلمداد شد. (روندی که هم در سطح بین‌المللی و هم در جامعه ایرانی نمود داشت)
    پس از به بن‌بست رسیدن دادرسی قضایی پرونده در ایران، خانواده‌های کشته‌شدگان (فروهر، مختاری، پوینده) برای پیشبرد دادخواهی از راه جلب حمایت‌های جهانی، از «کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل» و «کمیساریای عالی در مورد اعدام‌های فراقانونی» درخواست تحقیق و بررسی کردند. این درخواست از سوی بخش بزرگی از مخالفان سیاسی طیف‌های گوناگون در درون و بیرون ایران پشتیبانی شد، اما هیچ دست‌آورد دیگری نداشت. به نظر شما چرا؟ و آیا با نگاه به گذشته می‌توان کاری را متصور شد که نکردیم؟
– فریادهای دادخواهانه و راه‌های رفته کم نبود، چه از طرف برخی از خانواده‌ها، چه از طرف وکلای پرونده، چه از طرف کانون نویسندگان ایران یا فعالان سیاسی ومردم. به ویژه شخص تو پرستو جان. همه‌ی توانمان را به کار گرفتیم اما چنان که افتد و دانی، دست ما کوتاه بود و ….
  • در طی روند دادخواهی، به‌ویژه در ابتدا، فشار اجتماعی یکی از مؤثرترین عامل‌های پیش‌برنده بوده. شکل‌گیری چنان اعتراض اجتماعی بی‌سابقه‌ای را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ موفقیت‌ها و ناکامی‌های ما در استفاده از این فشار اجتماعی چه بوده است؟
– خانواده‌ی ما، مثل خانواده‌های دیگری که قتل عزیزانشان در تعلیق نگه داشته شد، شرایط هولناک دیگری را تجربه کردند: ما تجربه کردیم و در رفتار کسانی، انحطاط انسانیت را به باور نشستیم. ۲۰ سال از آن خزان خونبار می‌گذرد. ۲۰ سال نوشتیم، فریاد زدیم و خطر کردیم، آن‌قدر که گوش‌های کر خیابان‌ها‌ی شهرها هم شنیدند اما آنچه تا امروز به جایی نرسیده است، فریاد دادخواهی ماست.
۲۰ سال پیش وقتی رییس آگاهی کرمان گفت: «ما به بن‌بست رسیدیم. قاتلی وجود نداره. من که نمی‌تونم از چوب قاتل بتراشم. می‌دونین بعضی از قتل‌ها قاتل ندارن. مگه شما تاریخ نخوندین؟ …»
گفت و برای گرفتن نتیجه‌ی DNA موهایی که در دهان کارون بود حواله‌ام داد به پزشک قانونی تهران و تاکید کرد: «به خودتان بهتر جواب میدن؛ برای ما معلوم نیست کی پست کنن. بهتره خودتون برین!»
رفتم. روز‌های زیادی پله‌های پزشکی قانونی تهران را پا کشان می‌رفتم. می‌رفتم و انگشت‌های دست و پام توی راهروها و اتاق‌های نمور پزشکی قانونی یخ می‌کرد؛ یخِ یخ. تا آن روز که پس از تلفن‌ها و سفارش‌های زیاد پاسخی شفاهی و پا در هوا شنیدم: «موهای دهان کودک از جنس موهای مقتول است نه قاتل.»
کارون با تکه‌ای مو در دهانش مثله شده بود تا تنش تمام پنبه‌های روستایمان را سرخ کند و بعد مثل پدرش با کفنی خونین دفن شود