«با شعار که نمیشه از جون مردم محافظت کرد. کدوم کارفرما رو میشناسی که جون زیردستش براش بیشتر از سود و زیانش اهمیت داشته باشه؟ ما بخشخصوصیها از همه بیچارهتریم. قبل از اومدن این بیماری هرچی کارفرما دستور میداد بلهقربانگو بودیم. ساعتهای کاری زیاد، حقوقهای کم، کار بدون مزایا و… سهم ما کارگرا و کارمندای بخش خصوصی بوده و هس. بهخاطر چندرغاز حقوق مجبوریم با هر سازشون برقصیم. خدا شاهده از ۶ فروردین تا یازدهم سر کار بودیم…».
آفتابنیوز :سایه تنگدستی بر سلامتی غلبه کرده و وحشت از ابتلا به ویروس خطرناک کرونا برای بسیاری در تهران کمرنگتر شده است. حوالی ۸ صبح در ایستگاه متروی آزادی جمعیت چشمگیری قصد سفر شهری دارند؛ اغلب بدون ماسک و بیدستکش.
نخستین روزهای کاری سال جدید است و انگار خیلیها به سیم آخر زدهاند. مسافران این ایستگاه شلوغ، از غرب استان تهران، استان البرز، استان قزوین، جنوب شهر و جنوب استان تهران آمدهاند. محل کارشان کلانشهر تهران است و حالا بعد از چند هفته خانهنشینی مجبور شدهاند به دلایل مختلف، قرنطینه خود را بشکنند.
قرنطینهشکنی در پایتخت که از شنبه ۱۶ فروردینماه کلید خورده، با اظهارنظرهای گوناگونی همراه بوده. هجوم دوباره مسافران مترو، توپ عبور از مرز قرنطینه را به صدا درآورده و حالا بحث در این باره داغ است. مسافران مترو، «ناچاری» را علت بهخطرانداختن جان خود میدانند. نمونه کوچک (حدود ۳۰ نفر مصاحبهشونده) از جامعه بزرگ مسافران مترو که در ۳ ایستگاه میدان آزادی، شادمان و تئاتر شهر در حال تردد بودند نشان میدهد تنها ۲ مولفه اصلی، آنها را از خانههای امن خود بیرون کشانده است؛ اول جیبهای خالی و دوم، اجبار کارفرمایان.
ترک خانه
در ایستگاه میدان آزادی همهمه است. هنوز عقربههای ساعت به ۸ صبح نرسیده. با مشاهده عینی میتوان تخمین زد که تعداد مسافران مرد به تعداد مسافران زن میچربد و تقریبا بالای ۸۰ درصد مسافران، مرد هستند. چیزی که در این میان نگرانکننده بهنظر میرسد، تعداد چشمگیر میانسالان در ازدحام مسافران متروست؛ گروه سنی که گفته میشود ویروس کووید-۱۹ برای آنها خطرناکتر عمل میکند. قطارها تقریبا هر ۱۰ تا ۱۵ دقیقه یکبار وارد ایستگاه میدان آزادی میشوند. جمعیت به قدری نیست که مثل روزهای عادی قبل از کرونا درهای واگنها به زحمت بسته شود، اما ازدحام، فاصله اجتماعی را به کمتر از ۵۰ سانتیمتر رسانده است. آقای چهلوچندسالهای بدون ماسک با دستکشهای مشمایی حاضر به مصاحبه میشود، عده زیادی تمایل به مصاحبه ندارند و معتقدند آنچه بر سرشان آمده، اظهرمنالشمس است و مثل روز روشن دلیلش آشکار. از موهای جوگندمی شانهنخورده، صورت رنگوروپریده و آفتابندیده مرد میانسال پیداست روزهای قرنطینه بر او سخت گذشته: «کارگرم. تو یکی از کارگاههای قطعهشویی ماشینآلات مرکز شهر کار میکنم. ۲ هفته به اصرار زن و بچههام از خونه بیرون نیومدم، اما بعد از ۲ هفته که یخچال خالی خالی شد، خودشون به این نتیجه رسیدن که چارهای نیست و باید برم سر کار. من ۳ تا بچه دارم. این ۲ هفته همش رعایتکردن و غذایهای ساده خوردن مث تخممرغ و سیبزمینی و… با وجود این با ۷۰۰ هزار تومن پسانداز تونستیم ۲ هفته دووم بیاریم. باور کن شکم نیمهسیر بودیم و میوه هم یک دونه نخریدیم. بچهها اینجوری میخواستن زمان بیشتری باباشون تو خونه بمونه، اما با این وضع چارهای جز از خونه بیرون اومدن نیست…» پسر جوانی با دستکش و ماسک خونش به جوش میآید، گفتگو را قطع میکند و پشتسرهم جملات کوتاهش را به زبان میآورد: «من بدهکارم. پنچری دارم. نزدیک ۲۰ روزه بستنش. ۹ میلیون اجاره مغازه. از کجا بیارم. لاستیک فروش زنگ زده تهدیدم کرده. حق داره. چک دستشه. صاحب مغازه اجارهشو میخواد…» دست در جیبش میکند و یک عابربانک بیرون میآورد. مثل آنکه بخواهد کارت شناساییاش را نشان بدهد آن را در چشممان میکند: «یه قرون هم توش نیس. قبلا با تاکسی میرفتم سرکار. حالا با مترو میرم. ممکنه کرونا بگیرم. اما به درک! داداش با جیب خالی نمیتونی از جونت مواظبت کنی. زن و بچه آدم که با هوا زنده نیستن. زندگی خرج داره…»