۳۱ اردیبهشت، ۱۳۹۹

مهناز همدانیان: مبارزات گسترده علیه «حجاب سیاسی»

مساله حجاب و پوشش یکی از بحث برانگیزترین مسائل در کشورهای اسلامی، به ویژه در ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی است. در کشوری مانند ایران که حجاب یک اعتقاد فردی و اختیاری نیست و هیچ زنی حق انتخاب آزادانه ی شخصی‌ترین مساله فردی -یعنی نوع پوشش بدنِ خود- را ندارد، اهمیت توجه به این مساله چندین و چند برابر می شود. چرا که این قانون، یعنی قانون حجاب اجباری، نقض کننده حقوق مدنی و آزادی انتخاب پوشش زنان است. قطعا در زندگی امروزه، انسان مدرن باید این حق را داشته باشد که خودش انتخاب کند چه بپوشد، چه نپوشد و یا چگونه بپوشد و چگونه نپوشد.
شاید انتخاب برخی از زنان در کشورهای اسلامی و همچنین در ایران پوشش «حجاب» باشد، اما یقینا این خواسته تمامی زنان جامعه نیست. کم نیستند زنانی که به دنبال داشتن آزادی تصمیم گیری برای ابتدایی ترین حق یک انسان، یعنی انتخاب نوع پوشش بدنش، و داشتن حق «آزادی انتخاب پوشش» هستند. و برای رسیدن به این حق اولیه انسانی در حال مبارزه مدنی هستند.
با نگاهی گذرا به خیابانهای ایران به سادگی می توان میزان بسیار اندک تبعیت و پایبندی زنان از پوشش تعریف شده حکومت را دید. تعداد بسیار زیادی از زنان ایرانی، در عرصه عمل اجتماعی، با انتخاب لباسهایشان و ایجاد تنوع در الگوهای رسمی و تعریف شده از سوی حکومت، آزادی انتخاب پوشش و مخالفت با حجاب اجباری را به یک مساله جدی برای مقاومت و مبارزه خود علیه این قانون تبدل کرده اند.
آنچه که مسلم و به وضوح قابل رویت است، این حقیقت است که علیرغم چهاردهه سرکوب، بازداشت، زندان، مجازات، و تخصیص صدها و هزارها میلیارد تومان بودجه برای تحمیل حجاب به زنان؛ تعداد زنان چادری و زنان محجبه در خیابانها و مکانهای عمومی ایران به شکل بسیار محسوس و معناداری اندک است.
بخش قابل توجهی از خیابانها و فضای عمومی ایران شاهد حضور زنانی با پوششهای رنگارنگ و لباسهایی متفاوت و در تضاد با حجاب مورد پسند حکومت است. تخصیص میلیاردها تومان بودجه سالانه برای حجاب، و حضور تعداد بسیار زیاد گشت‎های ارشاد در میادین و خیابانهای شهر، نشان دهنده تعداد بسیار زیاد زنانی است که از این دستور حکومتی و قانون نابرابر انسانی سرپیچی می کنند. و علیرغم خطرات و تهدیدهایی که از سوی حکومت و وابستگانش، آنها را تهدید میکند؛ باز هم در برابر این قانون نابرابر می ایستند و مبارزه میکنند. زنانی که به تعبیر حکومت «بدحجاب» و گاها «بی حجاب» خوانده می شوند.
درصد بسیار اندکی از جامعه با اجباری بودن آن موافقند و حتی بسیاری از زنان باورمند به حجاب نیز، با اجباری بودن آن مخالف هستند.
حقیقت این است که حجاب در ایران «حجاب سیاسی» است نه «حجاب اعتقادی». حجاب اجباریِ سیاسی «نمایشی سیاسی» است که تلاش کرد تا تمامی زنان کشور -فارغ از مسلمان و غیرمسلمان، باورمند و ناباور به حجاب- همه را معتقد و با حجاب «نشان دهد». اما آنچه که در این روند نمایشی‎سازی حجاب به طور کامل نادیده گرفته شد، «حقِ زن بر بدن خویش» است. در این تصمیمِ نمایشیِ مردانه که از سوی «حکومت مردسالار اسلامی» برای پوشش زنها گرفته شده است، به نظر و باور خودِ «زن»، به عنوان یک انسان دارای حق انتخاب، هیچ ارزشی نهاده نشد.
این «حجابِ نمایشی» برای زنانی که حجاب انتخاب و باور آنها نیست و برای زنان غیرمسلمان ایرانی که وادار به رعایت پوشش اسلامی شده‎اند، نه تنها اسارت است؛ بلکه توهینی بزرگ به شعور، حق انتخاب و قدرت تعقل افراد برای گزینش نوع پوشش بدنشان است.
علاوه بر اینها، «حجاب اجباری» سیاسی بودن حجاب مجوزی قانونی به «خشونت علیه زنان» داده است. خشونتهایی سازمان یافته و حکومتی که به پلیس و نیروهای انتظامی، بسیج، لباس شخصی‎ها و آتش به اختیارها، این اجازه را داده است که بدون نگرانی از پیادمدها و عواقب آن، به «خشونت آشکار علیه زنان» بپردازند. اعمال این خشونت‎ها علیه زنان نه تنها مجازاتی برای خشونت ورزان بدنبال ندارد، بلکه اغلب تشویق، پاداش و ترفیع‎هایی را نیز در پی دارد. حکومت با تشویق و پاداش دادن به عاملان این خشونتها، «خشونت علیه زنان» را تبلیغ می کند.
جمهوری اسلامی هر بار با وصل کردن اعتراضات و جنبش‎های مدنیِ «زنانِ معترض به حجاب اجباری»، به دشمنان و استکبار جهانی؛ اعتراضات را دسیسه‎های دشمنان نامید. با استفاده از نیروهای سرکوبگری همچون پلیس گشت ارشاد و عوامل آتش به اختیارِ ذوب شده در ولایت دست به اقدامات بسیار خشن و تروریستی علیه شهروندان به تعبیر آنها «بدحجاب» زد. اسیدپاشی ها در اصفهان، علیه زنانی که بر اساس حجاب تعریف شده ی حکومتی «بدحجاب» خوانده می شوند نقطه اوج این کارزار زن‌ستیزانه بود.
چه تفاوتی میان آن تروریست که برای باورهای خویش با ماشین به جمعیتی حمله می‎کند، و این تروریست که برای باورهای خویش با اسید به زنان حمله می‌کند وجود دارد؟
در چنین شرایطی، اعتراض به حجاب اجباری؛ تنها اعتراض به یک تکه پارچه و روسری که به اجبار بر سر زنان گذاشته می شود، نیست -که حتی اگر میبود هم اعتراضی بجا و به حق بود- بلکه اعتراض به ظلم‌ها، تبعیضها و خشونت‎ها بر علیه زنان است. اعتراض به کتک زدن زنان و کشان کشان بردن آنها به سوی ماشینهای پلیس و گشت ارشاد است.
به چوب بستن «حجاب اجباری»، اعتراض به سرمنشاء بسیاری از مشکلات زنان در ایران است. اعتراض به قانونی است که به اسیدپاشها مصونیت میدهد تا بتوانند از شناسایی و مجازات در امان باشند. حال آنکه زنان و دختران بسیاری، تنها به دلیل اعتراض به «حجاب اجباری»، شناسایی، بازداشت، محاکمه و زندانی شده‌اند.
«حجاب اجباری» قطعا «اسارت» است. هم برای آنها که حجاب انتخابشان نیست و هم برای آنها که انتخاب و باورشان زیر یوغِ سنگین حجاب سیاسی و نمایشی اسیر شده است. حجاب اجباری بزرگترین توهین به حجاب اعتقادی است. سیاسی بودن حجاب، سبب تقسیم جامعه به دو بخش «باحجاب» و «بی حجاب» -یا بدحجاب- شده است و با ایجاد شکافی عمیق؛ به صورت «هدفمند» جامعه را دو پاره کرده است.
موضوع حجاب اجباری در جمهوری اسلامی، مساله کنترل و نمایش است. کنترل زنان، این تاثیرگذارترین بخش جمعیت ایران، و نمایشی غیرواقعی از جامعه‌ای یکدست اسلامگرا (با هدف بهره برداریهای سیاسی)؛ که در واقع (و طبیعتا) اینگونه نیست. حجاب در جمهوری اسلامی یک مساله اعتقادی نیست. اجباری سیاسی-امنیتی است که حتی به باورمندانِ حجاب نیز این اجازه را نمیدهد که به اجباری بودنش نقد و اعتراض کنند.
در تمامی این سالها حکومت و وابستگانش، و حتی برخی از فعالین عرصه زنان نیز سعی کردند تا اعتراض به حجاب اجباری را کم اهمیت و یا حتی خارج از اولویت‎های زنان نشان دهند. حال آنکه اعتراض به حجاب اجباری نه تنها اعتراض به یک امر کوچک و کم‎اهمیت نبوده و نیست؛ بلکه اعتراضی، به جا، به سرریشه بسیاری از مشکلات، تبعیض‎ها و خشونت‎ها علیه زنان در ایران است. اعتراض به سرمنشاء جنایات بزرگی همچون حملات تروریستی (اسیدپاشی بر روی زنانِ به تعبیر حکومت، بدحجاب) در اصفهان، مشهد و … بر علیه زنانی است که پوشش آنها مورد پسند حکومت نیست.
اعتراض به «حجاب اجباری» کم اهمیت نیست، چون خواست بخش بسیار زیادی از زنان ایران است. کم اهمیت نیست زیرا مقاومت گسترده زنان علیه این «اجبار» در سراسر کشور، که سالهاست دولت، مجلس و نیروهای انتظامی را به شدت درگیر خود کرده است، نشان از «اهمیت ویژه» این مساله دارد.
حجاب در جمهوری اسلامی، یک مساله فرهنگی و اعتقادی نیست. بلکه به یک «مساله حاد سیاسی» و یکی از حادترین مسایل سیاست عمومی کشور تبدیل شده است. خط قرمزی که نفی و یا حتی نقد آن برابر با نقد و نفی «ماهیت وجودی» و «بودن یا نبودن» تمامی نظام جمهوری اسلامی است.
و در پایان، نمی توان «خشونت علیه زنان» را در زیر سایه شرع و قوانین حکومتی توجیه کرد. نمی توان با نام شریعت «حق زن بر بدن خویش» را نادیده گرفت. «خشونت علیه زنان» حتی اگر مجوز شرع و شریعت را هم با خود داشته باشد، قابل قبول نیست. مبارزات گسترده علیه حجاب؛ مبارزه بر علیه اجبار و «حجاب سیاسی» است، نه مبارزه بر علیه «حجاب اعتقادی». یک زن باورمند به حجاب همانقدر حق انتخاب پوشش خود را دارد که یک زن غیرباورمند به حجاب.